منطقه ۴ شهری به چند علت حائز اهمیت است؛ اول اسکان طلاب علوم دینی در اواخر دهه ۴۰ و ابتدای دهه ۵۰ که عاملی شد تا شعلههای انقلاب را برافروختهتر از دیگر محلات در دل خود جای دهد.
آتش این شعله در زمان جنگ هم ساکنان را بیتفاوت نسبت به خاک و وطن نگذاشت و آنها همیشه برای حضور در خط مقدم پیشقدم بودند. بزرگ و کوچک هم نداشت.
اشتیاق از پشت میزهای درس شروع میشد و به حجرهها و مغازهها میرسید و همه را یک به یک داوطلب جنگ و شهادت میکرد. دیگر اینکه گلشور به عنوان مهمترین قبرستان عمومی شهر در آن دوران محل تردد خانوادههای عزادار بود.
همراه این قبرستان عمومی که بخشی از هویت تاریخی منطقه است، روایتهای زیادی است که قدیمیترین آنها به جریان واقعه گوهرشاد و دفن برخی از شهدای گوهرشاد در این گورستان بازمیگردد.
علت دیگر اهمیت منطقه به گستردگی کورههای آجرپزی در آن مربوط است؛ کورههایی که روزگاری برو و بیایی داشته و محل اجتماع کارگران بسیاری بودند.
طلاب بخش وسیعی از منطقه ۴ را شامل میشود و این نام تداعیکننده نام و یاد علما و کسانی است که مشهد را به خاطر مذهبیبودن و وجود حوزههای علمیه برای اسکان انتخاب کردهبودند.
برای شنیدن روایت محله در سالهای پیش ازانقلاب و مقایسه آن با امروز، پای حرفهای آدمهای زیادی نشستیم و برشهایی را انتخاب کردیم. غلامرضا جعفرینسب از کسبه قدیمی، ماشاا... رنجبر فعال در نیکروز و نوکاریز، رامیننژاد محقق و پژوهشگر مشهدی بخش تاریخ شفاهی آستان قدس رضوی یاریگر ما در گردآوری و تدوین این مطالب بودهاند.
کوی طلاب محدوده وسیعی است. مسیر اصلی آن، بولوار شهید مفتح است که از محدوده مسکونی به منطقه تجاری تغییر شکل دادهاست. حدود سال ۱۳۲۰ محلهای که امروز طلاب نام دارد، خارج از محدوده شهری بود و بیشتر آن را زمینهای کشاورزی و باغهای میوه پوشاندهبود.
غالب زمینها متعلق به ورثه محرابخان نامی، والی سالهای دور خراسان بود و قلعه محرابخان وسط آن قرار داشت؛ قلعه بزرگی با دیوارهای قطور کاهگلی و ۲ برج دیدهبانی که جوی آبی از کنار آن میگذشت. کنار جوی، ردیفی از درختان توت قدیمی و تناور بود.
محرابخان علاوه بر ساخت مسجدی به نام خود، این زمینها را هم وقف آستان قدس کرد. به جز قلعه محرابخان، قلعه کوچک دیگری هم به نام شادکن بود که ارباب قلعه ساکن شهر بود و رعیت در قلعه سکونت داشتند و زندگی میکردند.
وضعیت محدوده محرابخان تا چند سال بعد به همین صورت بود، تا اینکه بعد از دهه ۳۰ کمکم جمعیت علاقهمند به حضور در مشهد افزایش پیدا کرد و برخی از آنها ساکن این محدوده شدند.
در این بین البته جمعیت طلاب علوم دینی مشهد هم بیش از پیش شد. با افزایش تعداد طلاب، یکی از مشکلاتی که برای آنها پیش آمد، نبود محلی برای سکونت بود.
به همین خاطر آیتا... سید حسین فقیه سبزواری از علمای برجسته وقت مشهد که بعدها مسجدی به نام وی در محل ایجادشد، به دیدن نایبالتولیه وقت آستان قدس رفت و موضوع را مطرح کرد.
پس از این دیدار، نایبالتولیه آستان قدس زمینهای وقفی قلعه محرابخان و اطراف آن را در اختیار آیتا... قرار داد و او هم پس از تقسیم زمین به قطعات ۳۰۰ متری وکوچکتر، آنها را به طلاب واگذار کرد.
اجارهبهای سالانه این قطعات، ۳۰۰ تومان بود. در همین زمان تعداد زیادی از درختان توت محدوده نابود شد تا خانههای محله طلاب ایجاد شود. سوم آبان ۱۳۴۰ سرتیپ معتمدی کردستانی، فرمانده لشکر از منطقه نوساز کوی طلاب بازدید کرد.
در این دیدار آیتا... فقیه سبزواری و جمعی از روحانیون و طلبهها هم بودند. سیدمحمد افتخاری به نمایندگی از طلاب، درخواستهای آنها از فرمانده لشکر خراسان را مطرح کرد و فرمانده لشکر دستور داد تا نسبت به همسطحکردن خیابانهای کوی طلاب اقدام شود و بلافاصله چند دستگاه تراکتور و کامیون شروع به کار کردند.
با واگذارشدن زمینها به طلاب، کمکم باغها و زمینهای کشاورزی به محدوده مسکونی تبدیل شد و با ساختن خانهها در ساختار شهری، محلهای جدید به وجود آمد.
در همین محدوده، یعنی محدوده خیابان مفتح کنونی، شخصی به نام دولتشاهی، حمامی را تأسیس کرد و از سر اتفاق رونق هم گرفت و نام محله را به نام دولتشاهی تغییر داد.
دکتر شیخ که از پزشکان بهنام و شهره شهر بودهاست، برای ویزیت بیماران به این محدوده رفتوآمد داشته و یکی از مطبهای دکتر شیخ بالای حمام دولتشاهی بودهاست.
قبرستان گلشور مشهد در آن دوران، یکی از محدودههای پر رفتوآمد شهر بود و در این بین خیابان مفتح هم مسیری سریعتر برای دسترسی به آن بود و درنتیجه بهسرعت مورد توجه مردم قرار گرفت.
چون طلاب دینی در این محدوده بودند، برخی از خانوادههای عزادار برای انجام مراسم کفن و دفن از آنها کمک میخواستند. معمولا خانوادههای عزادار با گاری، مرده خود را تا گلشور حمل میکردند.
حملونقل مرده برای اهالی محله دولتشاهی به قدری تکرار شدهبود که به محله گورستان تغییر نام داد. با افزایش جمعیت و ورود خانوادهها و ساختوسازهای جدید در محله گورستان این محله رنگ و روی تازهای پیدا کرد.
آنچه باعث تغییر اساسی در محله شد، آسفالت اولین خیابان بود. با افزایش جمعیت و فضاهای تازه، اولین جاده آسفالت در چهارراه برق احداث شد و تحولی تازه را در بافت شهری طلاب رقم زد.
مرکز حملونقل عمومی منطقه، مقابل بیمارستان هاشمینژاد بود. البته تعداد ماشین خیلی کم بود و مردم بیشتر با درشکه و اسب جابهجا میشدند. این مجموعه توسط بانی خیر آن، حاج محمدمهدی ابراهیمی دریانی سال ۱۳۳۶ تأسیس و وقف شد و از سال ۱۳۶۴ به نام شهید هاشمینژاد تغییر نام یافت.
نقل است در سالهای منتهی به ۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی، بیمارستان هاشمینژاد سالن بلند و بزرگی داشت و وسط این سالن یک تلویزیون مستقر بود.
آن زمان کسی تلویزیون نداشت و به همین خاطر بیشتر بچهها برای تماشای فیلم به بیمارستان میآمدند. تلویزیون مسئول مخصوصی داشت که آن را روشن و خاموش میکرد و سر ساعت مشخص خاموش میشد.
جذامیان مشهد عده قلیلی به شمار میرفتند که به خاطر نوع بیماریشان زندگی تقریبا جدایی از دیگران داشتند و در این محدوده و مجاور بیمارستان در آسایشگاه محرابخان ساکن بودند.
چند زن راهبه، پرستاری از آنها را عهدهدار بودند. گاهی درباریان برای سرکشی به آنها و بیماران به مرکز میآمدند و به همین خاطر مسیر کوتاهی را آسفالت کردهبودند. هر وقت قرار بود کسی از دربار برای سرکشی به جذامیان محرابخان بیاید، مسیر را میبستند.
اولین خیابانی که رنگ آسفالت را به خود دید، میثم است. خیابانی که به شهناز معروف بود و بعد از انقلاب تغییر نام داد. میثم قدیم، ۳ قلعه داشت؛ قلعه نو، قلعه کهنه و قلعه گنابادیها که کل خانوار آن به ۵۰ نفر نمیرسید.
زمینهای قلعه به خانی تعلق داشت بلندری نام. مردم کشاورز زمینهای اربابی بودند و زمینها را اجاره میکردند. دامپروی فقط متعلق به خود بلندری بود. البته مردم هم پولی برای خرید و نگهداری از دام نداشتند.
افراد برای ورود به قلعه باید از در بزرگ چوبی میگذشتند. سمت چپ، طویلهای برای نگهداری گاو و گوسفند وجود داشت و وسط قلعه هم محل نگهداری اسب بود.
اسبها را داخل طویله نمیبردند و معمولا آزاد بودند. قلعه ۲ تا سرویس بهداشتی داشت که به آنها مستراح گفته میشد. یکی اول و یکی آخر قلعه بود. علاوه بر دوری، سرویسها نه سقفی داشتند و نه آب و برقی. فانوسی در شب آن را روشن میکرد.
دخترها در این محدوده درس نمیخواندند. بعدها از سپاه دانش، آموزگارانی آمدند و کمکم دخترها هم مدرسهرو شدند. آن روزگار آسیبهای اجتماعی کمرنگ بود.
تعداد کسانی که اعتیاد داشتند، خیلی کم بود. دولت به آنها سهمیه تریاک میداد. سهمیهها را هم از داروخانه طاووس میگرفتند. یکبار ارباب بلندری به جای سبزی، خشخاش کشت کرد.
خشخاشها که رشد کرد، از طرف پاسگاه اطراف زمینها چادر زدند تا کسی دستدرازی نکند. بعد هم همه را جمع کردند و تحویل ارباب دادند و ارباب به داروسازی تحویل داد.
۲ یخدان بزرگ در این محدوده بود و یک نفر به نام یخداندار مسئول نگهداری آنها بود که پول از مردم میگرفت. زمستانها برفها را روی هم میریختند تا بهار و تابستان از آنها استفاده کنند. بستنیفروشها و لبنیاتیها مشتریهای پا به قرص این یخدانها بودند.
خیابانی به نام ایثار با بافت تجاری امروزی وجود نداشت. خیابانها با همان اصطلاح معروف مشهدی، میلان نامیده میشد و از چهارراه برق به این طرف، همه با شماره مشخص بودند. میلان یکم، دوم، دوازدهم و.
به خاطر احتیاجات مردم، رفتهرفته بازارهای بزرگ پا گرفت. ایثار که با یکی، دوتا تولیدکننده شروع به کار کردهبود، روزبهروز رونقش بیشتر شد تا اینکه نامش به محلات و حتی شهرهای دیگر کشیدهشد و حالا همه ایثار طلاب را به نام بازار مانتو مشهد میشناسند.
انتهای مفتح یا همان سیمتری به مهرآباد میرسید. بعد از احداث صدمتری، زیرگذری برای دسترسی خودروهایی که میخواستند از مهرآباد به سمت حرم بیایند و بالعکس ایجاد شد. حیات بولوار نبوت که دسترسی به بولوارهای طبرسی، گاز و رسالت را امکانپذیر میکند، به سالهای بعد یعنی اوسط دهه ۷۰ بازمیگردد.
بوستان بسیج یکی ازتفرجگاههای عمده منطقه ۴ است. البته این مجموعه در سالهای پس از انقلاب، تبدیل به بوستان شد. پیش از آن، این بخش عمده زمین بوستان بسیج در املاک طاهر احمدزاده، زمیندار و فعال سیاسی قبل از انقلاب و نخستین استاندار خراسان پس از انقلاب قرار داشت.
احمدزاده گاوداریهای بزرگی در این محدوده ایجاد کردهبود که بخش عمده شیر مورد احتیاج کارخانه شیر پاستوریزه مشهد از آنها تأمین میشد. اوایل دهه ۶۰ بود که این زمینها در اختیار شهرداری قرار گرفت تا تبدیل به بوستان شود.
البته کنار این گاوداریها یک مجموعه باغ مرکبات هم با درختان تناور بود که بخشی دیگر از بوستان بسیج امروز است.
تلگرد، دیگر بخش قدیمی منطقه ما محسوب میشود. محدودهای که به جاروبافیهایش در مشهد مشهور است. برخی از مردم محلی معتقدند وجه تسمیه تلگرد بازمیگردد به تیلهای گردی که از زمینهای کشاورزی این محدوده به دست میآمد.
تا قبل از احداث کمربندی در دهه ۶۰، زمینهای هردو طرف آن زراعی بود و همه به نام تلگرد شناختهمیشد. اهالی صبحهای تابستان از بوی خوشی که سرتاسر دشت را پر کردهبود، بیدار میشدند.
درست مثل بوی بهارنارنج در بهار شهرهای شمالی. آب مزارع هم از چاه موتوری در حسینآباد کرمانیها تأمین میشد؛ آبی شیرین و گوارا. اراضی حسینآباد در محدوده گلشور بود.
روستایی در آن محدوده به حسینآباد کرمانیها معروف بود که بیشتر ساکنان آن، مهاجران کرمانی بودند. از حسینآباد که اکنون بازار فردوسی است، تا قریه تلگرد، همه بیابان بود و خانههایی انگشتشمار در حاشیه ساخت شدهبود.
به مرور تعداد آنها افزایش یافت و متصل به تلگرد شد. حد فاصل گلشور و تلگرد، زمینهای شهدوست معروف بوده که بعد از انقلاب به کوی مهدی تغییر نام دادهاست. از تلگرد تا گلشهر که آن سوی صدمتری را شامل میشود، زمینهای کشاورزی بود و ساختوسازی دیده نمیشد.
قبرستان گلشور محدود به همین مفتح نبوده است و گورستانی هم آن سوی صدمتری بوده که اهالی تلگرد امواتشان را آنجا دفن میکردهاند و الآن تبدیل به پارک شهید آوینی شدهاست.
طبق توافقی که هیئت امنای مساجد ۲ روستا با هم داشتند، خود اهالی تلگرد و گلشور تا سالها بعد از ممنوعیت دفن در گلشور، امواتشان را در این قبرستان دفن میکردند.
گلشور تا قبل از احداث بزرگترین آرامستان مشهد (بهشت رضا) یکی از قبرستانهای عمومی بوده که مردم اموات خود را از محلههای مختلف برای دفن به آنجا میبردند. گورستانی که بعدها با آبادانی منطقه تبدیل به بوستان بهشت شد.
توسعه تلگرد و محلات اطرافش از سال ۱۳۶۰ شروع شد. با احداث کمربندی صدمتری و خیابانهای وحید، نبوت، مفتح، المهدی و... از بافت روستایی خارج و متصل به شهر شد. بخشی از این زمینها را مؤسسه بسیجیان خرید. اراضی که بعدها بازار فردوسی در آن بنا شد، متعلق به همین مؤسسه بود.
بولواری به نام آوینی حتی در سالهای نخست دهه ۶۰ وجود نداشت و بولوار آوینی را روحآباد میگفتند. عیشآباد نیکروز و پاوا هم که از سال ۹۰ به شهر ملحق شدند، مناطق مسکونی متصل به روحآباد بودند که هیچ بهرهای از خدمات عمومی نداشتند.
عیشآباد که هنوز هم این نام را دارد، به اربابها و ملاکها اختصاص داشت. اربابها، چون صاحب مکنت بودند، پشت سرشان حرف زیاد بود. بعضیها میگفتند آنجا محل عیش و طرب است و از همان وقت این نام بر آن ماندهاست و روستای نوکاریز هم که اکنون شهید حکیمی نام دارد، به خاطر وجود ۹ چاه و یک کاریز در آن، بدین نام معروف شدهبود.
پنجتن و طبرسی خاکی و روستاییمانند بود. انتهای آن آبادی و ده کوچکی متعلق به خانی بود که در بین مردم محل به علی تیمور معروف بود. معمولا کسانی که باعث آبادی مکانی میشدند، نام محله را به نام خود میکردند؛ به همین خاطر این محدوده بعدها به التیمور معروف شد.
روستایینشینها کشاورز و دامدار بودند و هنوز هم این حالت در برخی از محدودههای نیکروز و نوکاریز ماندهاست که اهالی از طریق کشاورزی امرار معاش میکنند.
آب از طریق چاه موتورها تأمین میشد. گوشتها را با نخ در چاه آویزان میکردند یا نمک زده و خشک میکردند. اهالی روستای نیکروز (که حالا شهید جلالآبادی نام دارد) و نوکاریز آب آشامیدنی را از روستای خطیب میآوردند.
در این روستا، نصرا... نامی که از متمولین بود، منبع آب شخصی داشت و آب آشامیدنی را در اختیار دیگران میگذاشت. بچههای روستا مثل خیلی از روستاهای دیگر، از مدرسه و تحصیل محروم بودند و ۲ نفر از سپاه دانش به آنها درس میدادند.
مدرسه و خانه بهداشت بعد از انقلاب به این روستاها راه پیدا کرد. اهالی این روستاها تعدادشان کمتر از ۱۰۰ خانواده بود، اما رفتهرفته جمعیت آنها زیاد شد و حالا گرچه هنوز هم کشاورزی دارند و دامداری میکنند، اما زندگیشان شهری شده؛ آن هم با همه دغدغهها و مشکلاتش.
* این گزارش یکشنبه ۱۴ بهمن سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۸ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.